مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

شصت و ششمین

گویا سنت عزاداری در ایران هم در حال پوست انداختن است.دور نیست زمانی که دسته های عریض و طویل راه می افتادند و سیمای وطنی خیل جمعیت را از بالا نشان می داد؛تا اینکه از چند سال پیش به این سو پاتوق های نذر دهی و دختران و پسران سانتی مانتال در جماعت به چشم آمدند و وضع حالا باز با سرعت بیشتری تغییر می کند.


نوجوانان نوپای بسیجی با خیال راحت از حمایت حاکمیت،گــُــله به گــُله با فواصل کم هیئت های کوچک تـــُخس کـُنی برپا می کنند،احتمالا با چنین نیتی:"هم چایی بخور و هم نوحه گوش کن"


البته هم چنان بلندگوهای غول آسا،طنین صدای برادران خوش صدای مداح را به افلاک می برند،ولی دیگر از جمعیت خبری نیست.نشانه دیگری از هر چه زمینی تر شدن رفتارهای مذهبی وقتی ملت گوش ملت بدهکار نیست.باید نشست و وضعیت عاشورا و تاسوعا را وارسی کرد،دیگ های بزرگ غذای نذری - احتمالا شله زرد یا قیمه - و جماعتی که برای بدست آوردن توشه دست و پا می زنند،پارادوکسی دیگر از رفتاری های غریب فرهنگی ما.


پ.ن.1:بخش نظرات بسته ست،چون نیستم که پاسخ بدهم و چنین چیزی در نظر من توهین به دوستان است.

پ.ن.2:تصاویری از حماسه برادران بسیجی [کلیک]