مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

163:آرامش پس از طوفان یا طوفان پس از آرامش؟

من رای دادم،آن هم درست در زمانی که از شدت خستگی در حال از پا در آمدن بودن بودم و برای ثبت رای خویشتن بیش از یک ساعت در صف ایستادم !


اینکه چرا رای دادم را کمی بعد تشریح خواهم کرد.یگانه دلیل بد بینانه ی ِ من با استدلال بسیاری از دوستان متفاوت بوده و هست.

162:کدام حماسه؟

گمان می کنم احساس نزدیکی با یک کاندیدا و یا برنامه های پیشنهادی اش حداقل شرط مورد نیاز برای شرکت در انتخابات سیاسی یک کشور باشد،اگر نباشد چطور؟


در ثانی وقتی ترجیع بند تمامی نامزد های انتخاباتی لفظ "اسلام" یا " اطاعت از ولایت مطلقه یِ فقیه " باشد،ایا اساسا ً به معنای رانده شدن یا دست کم نادیده انگاشتن تمامی ِ شهروندان یک کشور که در ذیل این تعریف نمی گنجند نیست؟


در هر صورت با نظاره گر بودن مناظره های انتخاباتی تنها یک واژه به ذهنم رسید:متاسفم.رعایت حداقل صوری اخلاق گفتمان کمترین چیزی ست  که برای آدمی که باید پرزنتور خوبی باشد توقع می رود.در میان 8 نامزد معرفی شده اما ، در نظرم کریه تر و وقیحانه ترین مخالفت ها را جلیلی دارا بود،جانشین پیشنهادی احمدی نژاد پا را از او فراتر می گذارد و از هم چنان از رویکرد "بگم،بگم" او استفاده می کند،اگر به عنوان نماینده ایران در مذاکرات بین المللی هم چنین ادبیاتی به کار می برد،پیش نرفتن مذاکرات هسته ای ایران چه جای تعجب؟


در هر صورت به عنوان یک شهروند گیر کرده در صحراهای خاورمیانه،مایلم از حق رای خود استفاده کنم،ولی اینکه کجا می توان خرجش کرد و ارزشش را داشته باشد چیزی دستم را نگرفته ست.در شرایط فعلی برای افرادی نظیر من،بلوکه کردن و یا نادیده گرفتن انتخاباتی که در آن سهمی نداشته و نمی توانند داشته باشند ظاهرا ً تنها گزینه ست،اگر رایی هم از افرادی نظیر من صادر شود - با این فرض که رای ها هم شمرده می شوند - آب ریختن در آسیاب دیگران است،همین.


و در آخر:


خلاف دوستانی که کنش اجتماعی را معادل با انجام رفتار و عملی می دانند،امتناع کردن و یا تحریم یک چیز خود می تواند یک کنش بر شمرده شود،نادیده گرفتن جمعی ِ یک سریال منحط،یک برنامه اجباری و تجویزی از بالا،خرید یک برند خاص و... خود می تواند منشا تاثیر باشد و تاثیرات موثری هم داشته باشد.البته مبلغ اینکه همه باید تحریم کنند نیستم،ولی استدلال کسانی را که عدم شرکت در انتخابات جاری را معادل با هم زیستی با استبداد می دانند را ناکافی یافتم.

161:پـــُتک مُسلمون بر فرق مبارک ِ فردیت

یکی از دوستانم تعریف می کرد که گهگاه حین کار کردن،آن چنان میل ژنسی اش بر او فشار می آورد که دوست دارد مشت دستش را گره کند و حواله میز کارش کند،بعد ناگهان دور اندیشی می کند که شیشه شکسته چه سنگین فنا می دهد دست را و منصرف می شود؛درد و دل جوانان این خاک که ماندند که با میراث اسلامی و دست و پایی که سنت ِ آن از ایشان بسته چه کنند. (هزاری هم که از وادی اسلام و مسلمانی خداحافظی کرده باشند)


برادر و خواهران مسلمان،لطفا ً خودتان را به آن راه نزنید و از اصل قضیه طفره نروید،واقعیت آن است مشکل در این مورد خاص قابل فروکاست به این حاکمیت و آن یکی نیست و مشکل در متن،سنت و اندیشه های اسلامی ست،اسلام و سنتش هرگز عشق،دوست داشتن و دوست داشته شدن را به رسمیت نشناخت تا چه اینکه بخواهد برای آن راه حل هایی بیاید وباید پذیرفت که ریشه بسیاری از مشکلات ما -  و من به عنوان یک فرد که در جامعه مسلمانان می زیم -  در اصل به دین و احکام و سنن مربوط به آن باز می گردد.میل ژنسی در اسلام بیشتر حول تشکیل خانواده،تولید مثل و تکثر فرزندان مطرح شد و باید حتما و هر چه سریع تر از قیف ازدواج می گذشت،باقی راه ها مسدود شدند و می شوند و بخشی از عواقب ونشانه های آن معطوف به زنانی که زیر چادر تمامی اندیشه های ذهنشان معطوف به جنس مخالف،یا مردانی ست که سعی می کنند که دیده برگیرند و در خیال کار همه را می سازند.کسانی که یا شانس ازدواج ندارند،یا علاقه ای به آن در سنین پایین ندارند و یا بدان اعتقادی ندارند و یا در اساس برایشان زود است همگی از آزاردیدگان احکامی چنین اند.



دیدن و یا بودن در مقام کسانی که از این باورها و یا از زیستن در کنار باورمندان آن، رنج  می کشد،سختی هایم را دو چندان می کند،افسوس که جانی هزار باره دارد،دوباره سر بر می کشند و می گویند این اصلش نبود و چنان که بر راهش می رفت چنین نمی شد و چنان


قصه همان،با روایتی دیگر