مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

180: اعترافات

اعتراف می کنم ! مشغول نگاشتن متنی پیرامون  رفتار جنجال برانگیز  مرتضی طلائی بودم، مشغول وارسیِ نگاشته ِوی در پایگاه خبری ثبت شده به نامش بودم که به یکباره، در میانه راه، حالم از همه چیز به هم خورد! احساس هم زدن فاضلابی که هر چه بیشتر می گذرد ، هر چقدر هم بزنی بیشتر بویش در می آید. در واقع، حتی حین نوشتن در این فضای مجازی همواره گمان میکنم تیغ تیزی در کمین است و چنانچه از حدی پیشتر بروم یا وبلاگ فیلتر می شود و یا در زیست روزمره ام دچار مشکل می شوم.


بعید به نظر می رسد غریبه ای اینجا را بخواند، با مهاجرت تقریبا تمامی دوستان ( جز یکی، دو نفر از خوبان) از سویی، و طاق شدن طاقت ما از سویی دیگر، گزینه مهاجرت بر روی میز است و در تکاپو برای رفتن طی چند سال آینده. امیدوارم هوسی زودگذر نباشد، به همان سان که پیش از این باور جدی داشتم که باید بمانم، در شرایط فعلی گزینه دیگر انتخابی معقولانه تر است. تا اینکه آینده آبستن چه رویدادهایی باشد.