مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

۱۸۵: بالا‌دادن کرکرۀ؟

در واقع، پایین‌بودن (و ماندن) کرکرۀ این تارنما، بیش از آنکه سهوی باشد، عمدی بود. در اساس فضای کنونی وبلاگستون، فضایی خاک‌گرفته است و اکثراً دیگر اقامتی در اینجا ندارند. شهری‌ست تهی از جمعیت: عده‌ای که مانده‌اند دل در گروی میراث دارند و معدودی دل‌خوش به خوانندگان وفادار. برای بسیاری دیگر که وبلاگستون عرصه‌ای بود برای خودی نشان‌دادن و یار‌گرفتن و ارتباطات و... اپلیکیشن‌های جدید ارضاکننده‌تر بود تا قارقارک باستانی. اینجا بیشترْ سیطرۀ نوشتن است و خواندن و خواندن و خواندن. در زمانه‌ای که یکه‌تازی با رسانه‌های به‌اشتراک‌گذاشتن تصویر است، وبلاگستون کمتر شانسی داشت.

اما، برای من، ننوشتن در اینجا بیشتر حکم فرار از میراثی بود که در اینجا از خویشتن برجای گذاشته بودم. در واخوانی دوبارۀ نگاشته‌های پیشین، چه در نوع نوشتار و چه در جنس پیش‌بردن بحث، حسی ناخوش‌آیند داشتم. گمان می‌کردم دیگر در مرحله‌ای هستم که «گسست» پدید‌آمده در نوع نگارشم را نمی‌توانم در اینجا ادامه دهم. وسوسۀ نوشتن بود، اما در اینجا نه.

اکنون، بی‌مقدمه در اینجا می‌نویسم. نمی‌دانم وسوسه‌ای لحظه‌ای است در میانۀ کار یا اینکه عزمی راسخ است برای شروعی دوباره.