مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

سی امین خواب


http://s1.picofile.com/file/6734599594/%DA%AF%D9%88%D8%AC%D9%87_%D8%B3%D8%A8%D8%B2_%D8%A8%D8%B2%D9%86_%D8%9B.jpg

گوجه سبز بزن!



برای نخست بار در امسال عازم کوهم.سنت نانوشته ای بود رفتن مداوم به کوه و طبیعت در خانه ی ِ ما که در دو سال اخیر کم رنگ شده،مشکلات کاری بزرگترین دلیل اش.اگر شانس بیاورم و کوه هم هوای متعادلی داشته باشد،هم از آدم خبری نباشد و هم سنگ ها لایه ای باشند؛می توانم روی کوه صدای باد را بشنوم،یک دل سیر آسمان را نگاه کنم و با سنگ ها شبه مجسمه ای در نوک کوه بسازم.آیا شانس می آورم؟پاسخ اش را در بلاگ بعد.


...


پیش از این هم گفتم،اگرشوق خوانده شدن بزرگترین دلیل نگاشتن نباشد،از مهم ترین ها هست.چند وقتی ست فضای رخوت بر بلاگستان حاکم است و به عنوان یک ناظر بیرونی شاهد این خستگی ها هستم.میل دارم از خودم بنویسم و از دغدغه هایم،ولی بیم اینکه خوانده نشود و مخاطب سرسری از کنارش بگذرد مانع از نشستن و نوشتن می شود.


می خواهم بدانم که به شرط نوشتن - بی تعارف -مخاطبی که شما باشید حال خواندن دارید؟می نشینید و دیدگاههای خود را بنویسید؟به من بگویید تا تکلیف خود بدانم.


پ.ن.:بلاگی که به نادی گفتم می نویسم را خواهم نوشت.یادم نرفته

پ.ن.2:بی اغراق متن را با چشمانی نیمه بسته نوشتم.عجب گوجه سبز هایی بود( و هست! تازه به نصفش رسیدم!)؛

پ.ن.3:عاشق انصافش شدم،خاصه در خط آخر.[کلیک]

نظرات 25 + ارسال نظر
بلندترین دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 20:59 http://www.bolandtarin.blogsky.com/

الان چرا من خواننده حوصله خواندن نداشته باشم؟

فقط چیزی که هست شمای نویسنده اگه هی راه به راه از من تعریف هم بنمایی که بسی بهترتر

راستی کوه خوش بگذره...نایب الزیاره باشین

مرسی
خوش گذشت،ولی گرم بود به گونه حیرت انگیزی،شبیه سرخ پوست ها شدم

بلندترین دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 21:00 http://www.bolandtarin.blogsky.com/

ایول دیگه تاییدی نیست؟

چه رازی بود در پسش؟؟؟

بلندترین دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 21:11 http://www.bolandtarin.blogsky.com/

بگو منظورت از انصاف چیه توی این پی نوشت

بگو...

بگو....

بگووووووووووووووووووووووووووو

دارم طعنه می زنم دیگه،بابای ملت در آمده و بعد می گویند که آزادی نداریم

فاطمه دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 21:55 http://30youngwoman.blogsky.com/

سلام

ای وای من یادتونه وقتی از کوه گفتین توی 360 براتون چی نوشتم؟

خوش بگذره

آره تا حدودی،عجیبه که شما انقدر خوب آن متن خاطرتان هست

فاطمه دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 21:57 http://30youngwoman.blogsky.com/

کوه

برای کسانی که پناه کوه را مأوایی برای آرامش یافته اند

ایستاده‌ام
آرام، خموش، افتاده
ولی ستبر و سترگ
آغوشم
برای هق هق دل تو باز است
بهانه‌هایت را برای من بیاور
ایستادگی‌‌ام را به تو خواهم بخشید

مرسی

مهسا دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 22:36

کوه خوش بگذره... خدا رو شکر که همین امروز برنامه کوه آخر هفته بنده هم جور شد وگرنه به شدت حسادت می ورزیدم.. اما این کوهی که من می خوام برم حسادت برانگیزه... یک آتشفشان خاموش... حالا اگه یهو یادش نیاد فوران کنه.شانس که نداریم.
به هر حال ایشالا خوش شانس باشید و آنگونه شود که دوست می دارید.

اما در باب نوشتن... نوشتن (و البته خوندن) از دغدغه ها و نوع نگاه هر فرد به روزمرگی ها، علایق ، هیجاناتش برای من به شخصه بسیار دلپذیره... و البته بسیار هم آموزنده... چرا باید از کنارش سرسری گذشت؟ چرا نباید نشست و دیدگاهی راجع بهش نوشت وقتی که می شه خیلی چیزها ازش آموخت.
بنده از جانب خودم بی تعارف عرض می کنم بنویسید ... می خوانم...

مرسی
عازم دماوندید انشالله تعالی؟

فاطمه دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 22:59 http://30youngwoman.blogsky.com/

من از ناحیه خودم قول می دهم هرچه بنویسید مشتاقانه می خوانم

و مظمدن باشید حتی اگر در انتقادی ترین موقعیت نسبت به نظرات شما باشم نظرم را خواهم گفت

آبجی من مخلصتم،چاکریم

فاطمه دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 23:03 http://30youngwoman.blogsky.com/

راستی تو رو بیخیال این بنی بشر شوید که در پ.ن 3 ذکر کردید. من تو صفحه خانم نادی یک جا برایش پاسخ نوشتم ول نمی کرد. تازه به صفحه ما هم ارادت داشت و از خود ما التماس دعا.

هیچ تند رویی با انصاف نیست. اگر انصاف داشت تند رو نمی شدند

عزیز دل ماست،چرا بی خیالش شویم.اتفاقا به نظرم حرف زدن با ایشان - به شرط بی خطر بودن - می تواند آموزنده هم باشد

فانی سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 00:18 http://oldmidwife.persianblog.ir

سه شنبه
چرا تلخ و بی حوصله؟
سه شنبه
چرا این همه فاصله؟
سه شنبه
خدا کوه را آفرید
(قیصر امین پور)
تصادفی بود یا مخصوصا سه شنبه رو انتخاب کردی؟
تکلیف محمد رضا:نوشتن
تکلیف فانی:خواندن و نظر دادن

الهه(خدابانو) سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 03:36 http://7asemaneabi.blogfa.com/http://

کوه از روح آدمی یه روح بزرگوار میسازه که خیلی لذت بخشه .منو شوهرم قبل از اینکه پرنیا بدنیا بیاد مرتب کوه میرفتیم و حالا بعد از ۵ سال دلم لک زده واسه قله.
چرا دلنوشته هاتونو نخونم؟ خط فکری همه آدما مشخصه. مطمئنم دلنوشته هاتون هم به دلمان می نشیند...بدون تعارف.
بنویسید...منتظرم.

پیانیست سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 08:02 http://baharakmv2.blogsky.com

من دل نوشته بیشتر دوست دارم تا مطالب انتقادی و اجتماعی. البته هر چیزی به جای خویش نیکوست. هر مطلبی که از دل بربیاد و خوب پردازش بشه به دل هم میشینه و خواننده ازش لذت میبره. بنویسید.
من هم چند تا مطلب تو ذهنم هست که فقط به خاطر پیش بینی برخوردهای دوستان نمینویسم. گر شما بنویسید من هم جراتشو پیدا میکنم. از ننوشتنشون دارم خفه میشم.

مهرگان سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 10:11

سلام بر بید
هر نوشته ارزش و جایگاه خودش رو داره. من اصولا نویسنده رو ملزم به به دست آوردن دل خواننده نمیبینم.برای من تعداد خواننده هام اصلا مهم نیست. نوشتن رو دوست دارم حالا در هر راستایی که میخواد باشه باشه. گاهی واقعا نیاز داریم که به جای تحلیل های سیاسی تاریخی اجتماعی و فرهنگی فقط از خودمون,خاطراتمون، آرزو ها و علایقمون بنویسیم و این کاملا طبیعیه برای اینجور نوشته هام تا اونجایی که من تو این سالهای وب نویسی دیدم تا دلت بخواد مشتری هست . پس بنویس ای بید
در مورد پی نوشت 3 کاملا باهات موافقم. کلا نوشته ی طرف جالب و طنازانه بود!

الان شما بر من نازل شدی گفتی :بنویس!
مخالفتی ندارم.به هر حال من ترجیح می دهم برای نوشته های خصوصی تر و طویل ترم به تنها مخاطب خود بودن اکتفا کنم.
البته عزیز ما طنزی قوی دارند

NiiiiiZ سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 10:12 http://taktaazi.blogfa.com

من به شرافتم قسم می خورم که نشده تا حالا توی لینکهام کسی چیزی نوشته باشه من با جان و دل نخونده باشم!
آقا فوقش اختلاف نظر پیدا می شه، دعوا و گیس کشی می کنیم، آخرش با هم کنار میایم دیگه!
والا!

من به شرافتم قسم می خورم کل متن هایت را خواندم،برخی ها را خوشم نیامد ولی چندتایی که از خودت صمیمانه نوشتی را خوشم آمد.بدم نمی آید یکبار هم کلام تو و بابالنگ دراز شوم،البته به شرطی که او نشسته باشد !

پیانیست سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 10:42 http://baharakmv2.blogsky.com

گفتم بنویسید منم جرات پیدا کنم. ولی خودم نوشتم. مسخره است. نه؟ خیلی این روزا حالات توامانی رو میگذرونیم.

بنویسید بابا،چرا سخت می گیرد،من متنتان را هم خواندم چیزی ننوشتید که،اشاره ای گذار فرمودید

فاطمه سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 10:58 http://30youngwoman.blogsky.com/

ببین من بی جنبهبازی در آوردم کلی دارم اینجا می نویسم.

راستی اونموقع ها که جواب هم می دادی،‌خیلی خوب بودا

نبودم که آبجی،نوک کوه که اینترنت بر نمی داره،الان در عوض آمدم و دارم برای همه پاسخش را می نویسم.

فرزانه سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 11:03 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام بید مجنون
شما این فرمایش آقا را نشنیده اید که ما مکلف به ادای تکلیفیم
حالا خواننده اگر داشت بد نیست اما اگر هم نداشت موقع نوشتنش ما خودمان حظمان را برده ایم .
این گوجه سبز هات دهان ملت را آب می اندازد اگر دم دستشان نباشه چکار کنند

نمی دانم،ولی برای من حفظ دیالوگ با خواننده مهم است،دوست ندارم یک طرفه بنویسم،دوست دارم آنها هم با من در نگاشته ها شریک باشند.

...

حالا چرا عصبانی

پیانیست سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 11:43 http://baharakmv2.blogsky.com

حالات توامان منظورم من و دادیار بودها ملت بدونید. اگر میخوایین رجوع کنید به پست خودم.
اون حاجاقا و کلا همه حاجاقا ها ید طولایی در نسخه پیچی سریع و آسان و بدون درد و خونریزی دارند. من نوشته بودم کابوس میبینم. اومده نوشته آیه قرآن بخون و کابوسات کم میشه و غیره. بی خیال علت درد و کابوس دیگه.

اگر از این دست نسخه ها بپیچند که من هم بسیار راضی خواهم بود.برای کل ملت نسخه پیچان می کنند با زور کمی اوضاع سخت می شود

ریحانه سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 11:55 http://http://rizbozorg.blogfa.com/

بله ما همه جوره پای نوشته های شما هستیم و با تفکری بسیار بالا از کنارشان میگذریم و در نهایت یک جواب دندانشکن به دغدغه های شما خواهیم داد...
آسمانی باشید و آسمانی فکر کنید.

جوابی دندان شکن کمی ترسناک شد !

1 سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 23:15

از پذیرایی خوشمزه‌ی شما هم ممنون

مرسی
البته بیشتر ترش بود.همین الان هم بزاق دهانم راه افتاد با دیدن عکسش!

پیانیست چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 00:38 http://baharakmv2.blogsky.com

سلام.
از دیدن کامنتتان که چون ستاره سهیل تو وبلاگ من کم پیداست مشعوف گشتم. کوه ظاهرا خوش گذشته که امیدوارم ادامه پیدا کنه. ما هم از دست اینترنت خسته شده ایم و باید طرحی نو در افکنیم و پاشیم بریم بگردیم. چقدر نشستیم تو خونه... البته من بیشتر به خاطر بامداد که حوصله نداره تو ماشین بشینه نمیرم گردش...

NiiiiiZ چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 11:50 http://taktaazi.blogfa.com

حتا خودم هم بعضیهاش رو دوست ندارم چه برسه به شما!
ما هم مشتاقیم، بابالنگ دراز که آدرس اینجاهارو نداره کلن، حتا آدرس وب منو، اما هر از گاهی از ماجراهای این دنیا که براش تعریف می کنم، خیلی جیزقول مانند می شه! یعنی یه جورایی که حس می کنم اونم به اندازۀ من دلش می خاست که دنیای نیمه واقعی اینجا با همۀ خوشحالیها و بالا پاییناش کاملن واقعی بود.

الهه(خدابانو) چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 12:46 http://7asemaneabi.blogfa.com/

سلام منم مثه بهارک مشعوف شدم از نظرتان که گاه گاهی بر بلاگ ما می تابد
من به روزم دوست عزیز.

منیره پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 01:28 http://http://rishi.persianblog.ir

ببین من تا حالا دو بار خواننده بودم خودم خیلی راضی نبودم ... یکبار دبیرستان یکبار هم سر کلاس زبان که رعنا را خواندم ... اینجا چه بخوانم تو باز هم می نویسی پسرم ؟ جام مامان منیره تعارف نکن ... تو که الان خوابت می آید لالایی بخوانم برایت ؟؟
باشد میخوانم
لالالا ای گل بهشت
نکنی تو کارهای زشت
اینو باید روی برگ گل
روی بال فرشته نوشت
بچهکم گل بهشت
پسرکم خوش سرشت ...

وزنش و اینا بر می گردد به 15 سال پیش ... برای محمد رضای خودم ... از ان لالایی های جگر سوزه بابا تفنگ رو برداشت و رفت و دیگه برنگشت که بهتر است ... نیست ؟

این حاجی کلیک هم عجب مارمولکی هستا ... براش کامنت گذاشتم ... گذاشتنی اگر مرد باشد جواب بدهد ... خدا کند ارسال شده باشد ... سیستمش کلّن خراب بود

منیره پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 03:48 http://http://rishi.persianblog.ir

اگه حاجی بدونه کی ماها رو فرستاده سراغش !!! میاد سراغت !!!
کاش که میگفت دقیقن چند کیلو آزادی برای حزب ا... می خواهد برایش سوغاتی میاوردم ... اخر میدانی هرچه برای دیگران حرام است برای ایشان احلی من عسل و من شیر مادر ...
کامنت مرا رو نمی کند بلا گرفته ... جوابش به مادر باران زیبا بود ...
ولی عجب حالی داری اینا رو میگردی پیدا میکنی ... تقبل الله برادر ...

عزیز دل ما هستند ایشان.اتفاقا خواندن افرادی نظیر این آقای روحانی از اوجب واجبات است.می توان بهتر فهمید که در ذهن حامیان راستین حکومت چه می گذرد.مثلا همین عزیز ما اصلا خبر ندارند که دخترانی هستند شدیدا معتقد به قران و اسلام که به حجاب اعتقادی ندارند و راحت با این مسئله کنار می ایند.این گونه بهتر می توان فهمید که دنیا را چگونه می بینند

مسعود دوشنبه 16 خرداد 1390 ساعت 22:58 http://sayeroushani.blogfa.com/

"میل دارم از خودم بنویسم و از دغدغه هایم، ولی بیم اینکه خوانده نشود و مخاطب سرسری از کنارش بگذرد مانع از نشستن و نوشتن می شود. "

طوری بنویسید که اگر مخاطب نخواند یا سرسری از کنارش گذشت، چیزی را از دست داده باشد. فوق العاده بنویسید. برای اینکار باید حس و درک فوق العاده ای داشته باشید. حتی از خودتان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد