مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

خواب هفتم

جزیره هاوایی را از نظر روی سطح آمدن مواد مذاب می توان یگانه دانست.مواد گداخته براحتی بر روی سطح زمین می آیند و جاری می شوند.هر ناظر خارجی به سادگی می تواند روان شدن مواد مذاب را بنگرد.بر عکس این،در اتشفشان ها،یک لایه از مواد مذاب که مجال بیرون آمدن را نیافته و سرد شده است،از ریزش باقی مواد مذاب به بیرون از دهانه جلوگیری می کند.فشار به حداکثر می رسد و در زمان بسیار کمی سد متلاشی شده و مواد مذاب کیلومتر ها به هوا پرتاب می شوند و حجم قابل توجهی خاکستر وارد فضای جو می کنند و خرابی های فراوان به بار می اورند و زلزله های کوچک را حادث می شوند.


اعتراض ها و تظاهرت در جوامع باز را می توان به روان شدن مواد گداخته در جزیره هاوایی تشبیه کرد.مردم راحت به خیابان می آیند و با نظارت پلیس و حکومت،حرفشان را می زنند و اقامه دلیل می کنند.اگر قانع کننده نباشد در عوض از تمرکز فشار جلوگیری می کند.هر اقلیتی در صورت رعایت کردن قانون اساسی کشور چنین اختیاراتی را دارد.مسلمانان راحت می توانند در کشوری نظیر آمریکا اعتراضشان را به گوش حکومت برسانند.ممکن است خرابی هایی داشته باشد،ولی هزینه هایش زیاد نیست؛کما اینکه روان شدن مواد مذاب هم در بدترین حالت چند خانه ای را ویران می کند و درختانی را می سوزاند.


عکس آن در جامعه بسته،اگر حکومتی سدی شود تا در برابر اعتراضات مردمی تاب بیاورد،فشار ها در بطن جنبش بیشتر و بیشتر می شود و جنبش نیرومند تر می شود.تا دست آخر سد را متلاشی کرده و غرش خشم آفاق را بیدار کند.شاه راحل آنقدر در برابر جنبش مردمی سرکوب کرد و خودش را به کوچه علی چپ زد تا دست اخر با رعشه،در سیمای حکومتی ظاهر شد و خطاب به مردم  گفت:"من نیز صدای انقلاب شما را شنیدم" و سپس تعدادی سوگند و قسم یاد کرد تا اصلاحات صورت دهد.روز آخر در فرودگاه با گلوی از بغض ورم کرده به خبرنگار می گفت که برای استراحت و درمان مدت کوتاهی را به خارج از کشور می رود.در حالی که وزرا و نزدیکانش خم می شدند و دستش را می بوسیدند.رایحه غلیظ چپه شدن به مشامش رسیده بود و دستش آمده بود که این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست


تاریخ را شاید بتوان کسل کننده یافت،ولی نمی توان به سادگی از کنار درس هایش گذشت.حکایت همچنان همان است و زمان به جلو کشیده شده.در یک نگاه بدبینانه اگر آمارهای حکومتی را بخواهیم معیار قرار بدهیم سال گذشته سیزده میلیون نفر حق اعتراض داشتند.سه میلیون نفری در پایتخت که اکثریت را تشکیل می دهد به خیابان ها آمده بودند و اعتراض داشتند.حاکمیت سد شد و فشارهای روانی در مردم متمرکز گشت.حکایت همچنان باقی ست و بیست ماه قضیه کش آمده و روز به روز از نفوذ حاکمیت کمتر شده و مردم نیرومند تر و معترض تر شده اند،دیگر حتی تهدید ها هم افاقه نمی کند و پرونده اش همه جا باز است و فیلتر گسترده و سرکوب شدید - اگر موثر باشد - نوشدارو بعد از مرگ سهراب است.


برادران  مهربان بسیجی به جای نشاندن تکه سرب ها در جوارح و جوانح جوانانِ مردم و یا الفاظی نظیر «جــِرت میدم» و یا «پدر سگ بی شرف» به دختر هاشمی رفسنجانی، بد نیست که کمی قوای ذهنی را به کار بیندازند.به کار انداختن مغز شاید گلوکز موجود در بدن را بسوزاند ولی دستکم خلق الله را از شر یکدیگر حفظ می کند.پاک کردن صورت مسئله علاوه بر اینکه پیام اور بی خردی حلال است؛ مشکل را فربه تر می کند.


مرگ بر فلان و مرگ بر بهمان خنکای دل سفیهان شده و عرق شرم عاقلان.در کشورهای مترقی چند سده ای هست که این ادبیات کنار گذاشته شده است.به گمان من با رویه ای که حاکمیت خاصه در این چند وقت اخیر پیش گرفته،جنبش گرین از یک حرکت خودجوش و ناخودآگاه ششصد و بیست روز پیش،بدل می شود به یک حرکت مردمی منسجم که فقط مجالی برای غریدن می خواهد و از هر زمان دیگری نیرومند تر است.فقط بیم آن می رود که تاریخ تکرار شود و نتیجه همان شود که بود.باید دید که چه کسانی از تاریخ درس می گیرند و چه نسخه ای برای رفتارشان می پیچند.

http://up.behtarin.com/images/31009806968200274312.png


توضیح عکس:نمونه ای از مهربانی برادران.به این لینک مراجعه کنید [کلیک]



نظرات 17 + ارسال نظر
مهدی پژوم چهارشنبه 11 اسفند 1389 ساعت 20:27 http://mahdipejom.blogsky.com

سلام رفیق...
شجاعت تان را می ستای ام عزیز دل...

مهدی جان اتفاقا من آدمی به شدت جان دوست هستم که در رفتارها و کنش های اجتماعی ام بی نهایت محافظه کار هستم و تا دوردست ترین ها را محاسبه می کنم که مبادا به سختی نیافتم !

تصویر اینکه با یک آدمی شجاع طرف هستی که سینه سپر می کند و به دل ماجرا می رود را از ذهنت بیرون کن که من چنین نیستم.تو خودت ممکن است از من بسیار شجاع تر باشی.بضاعت من همین نوشته هاست کهآن را هم جرات نمی کنم با نام اصلی ام منتشر کنم و نام فامیلی ام غایب است

بلندترین چهارشنبه 11 اسفند 1389 ساعت 23:22 http://www.bolandtarin.blogfa.com

سلام
خیلی خوب گفتید ... خیلی.
ومن البته که برای آقای کروبی متاسف و نگرانم

اما فکر می کنم اون لایه ای که ما و شما و خیلیای دیگه که گمنامند (یا شاید بهتره بگیم گمنام بودند) توش هستیم خیلی مذاب تر از این حرف هاست

نگران اون مهربونیایی ام که نه عکسی ازشون هست نه فیلمی نه گزارشی نه هیچی

سلام عزیز دل
لطف داری به من.ولی راستش را بخواهی این جایی را که گفتی:

اما فکر می کنم اون لایه ای که ما و شما و خیلیای دیگه که گمنامند (یا شاید بهتره بگیم گمنام بودند) توش هستیم خیلی مذاب تر از این حرف هاست

را دقیقا نفهمیدم

الی چهارشنبه 11 اسفند 1389 ساعت 23:24 http://elidiary.persianblog.ir/

متاسفم . از جریان بعد از انتخابات مردم خیلی آگاه تر شده اند . اگر همان اول کمی کوتاه می آمدند مردم اینقدر به هر وسیله ای از عمق جنایات و اختلاص های کلان اقایان مطلع نمی شدند .
و شب دراز است و قلندر بیدار...

در کل به نفع مردم شده است.اگاهی سیاسی و اجتماعی مردم ما بسیار بالاتر رفت.ولی دل آدم می گیرد از جوانانی که بیهوده رفتند.اینرا بی شعار می گویم.

فانی چهارشنبه 11 اسفند 1389 ساعت 23:47 http://newmidwife.persianblog.ir

غیر از دو نوع حکومت که شما نام بردید (حکومت آتش فشانی و حکومت گداخته های روان) نوع سوم و هوشمندانه ای هم وجود دارد به نام حکومت زودپز!زودپز را دیده اید؟دیده اید که چطور بخارهای سرکش و عاصی را به دام می اندازد و آزادیشان را سلب می کند؟اما همین زودپز ، آنجا که سرکوب به نهایت می رسد و لحظه ی انفجار نزدیک می شود ، با بهره گیری از قطعه ای به نام سوپاپ از فشار ماجرا کاسته و امنیت خود را تامین می کند.حکومت زودپز حکومت هوشمندانه و مستحکمی است.شک نکنید.

اتفاقا اول مثال زودپز در ذهنم بود،ولی دیدم که به کار نمی اید و منصرف شدم ! مثال های ترمودینامیکی - مثل همان که گفتی - در زهنم زیاد بود،ولی برای کسی که از مکانیک سیالات نمی داند هضمش سخت می شد.همین حکومت های زودپزی که گفتی را اتفاقا من در جرگه همه گدازه های روان می بینم.در جوامعه باز هم هر چیزی را راحت نمی پذیرند.مسئله ای مثل همجنس گرایان هنوز در بسیاری جوامع مشکل ساز است.ولی بحث بر سر این است که آنجا وقتی فشار زیاد می شود کوتاه می آیند و این طرفها این خبر ها نیست.مواد مذاب هاوایی هم راحت بیرون نمی ریزند.
فشار دارد و گاز و بخار

ولی مثل آتشفشان های بزرگ نیست

مهدی پژوم پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 16:56 http://mahdipejom.blogsky.com

سلام دوباره رفیق خوب...
این روزها نام بردن از شیخ شجاع مان که تو تصویرش را اورده ای ، جز از دهان یاوه گویان و لجن ژراکنان که آزادترین ای قوم اند، دل شیر می خواهد رفیق.
هر کس در سنگری به ژیش می رود و شما دوست بزرگوار هم در سنگر خود. باشد که صف شکنان این نبرد این بار فرهیختگانی چون شما باشند...

دل شیر را کسانی دارند که پا پیش میگذارند.برای این عکس بعید می دانم نهایت مجازاتش از فیلتر کردن فراتر برود

نجیبه محبی پنج‌شنبه 12 اسفند 1389 ساعت 17:31

با این افراد وقتی اینگونه رفتار بشود باید خدا را شکر کرد که ما هنوز زنده ایم

میزان اندوه من از دیدن این عکسها حد نداشت یک پیرمرد را کتک زدن سبعیت بی نظیری را محتاج است

پیرمرد هفتاد و چهار ساله را چنان با باتوم زده اند که ماهیچه های پاهایش کوفته شده،دست و کمرش که جای خود دارد.تردیدی نیست که هر مسئولی باید نسبت به کوتاهی های خود پاسخ دهد و شیخ عزیز ما هم روزی باید بابت در راس قدرت بودنش پاسخ بدهد.ولی این طور وحشیانه رفتار کردن با یک پیرمرد...

قابل قبول نیست.من نیز بر این باورم بابت زنده بودنمان باید شکر به جای آوریم.نفس کشیدن در این شرایط جای خوشحالی دارد.

د.ح جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 00:47

سلام در مورد مهربانی! برادران بسیج شکی نیست با شما موافقم. اما در مورد این آقایی که مورد ظلم واقع شده دو نکته در ذهن دارم. یک بار هنگام تبلیغ برای ریاست جمهوری آقای خاتمی در دانشگاه تربیت معلم تهران (حصارک کرج) با چشمهای خودم دیدم که دانشجویان، یکی از طرفداران ناطق را که از شیخ پرسشی انتقادی کرده بود، کتک زدند و او می خندید. دیگر آن که وقتی رییس مجلس بود اعتراض صنفی معلمان را سیاسی جلوه داده و آنها را معلم نما نامید. مطمئنم که اگر ایشان به قدرت برگردد حسابی از خجالت برادران بسیج در خواهد آمد.(آهوی زرد برادر گوزن است) تاکید می‌کنم در توحش ضاربین ایشان با شما هم‌عقیده ام.

سلام

من نیز در ژاسخ به یکی از دوستان گفته ام که چنانچه شیخ و میر بتوانند از این ماجرا عاقبت به خیر بیرون بیایندُ.باز هم باید در برابر تاریخ پاسخگو باشند.مخصوصا شیخ که کارنامه ای درخشان ندارد.مطئن باش برادر به دو نکته نمی توان اکتفا کرد که بسیار بیشتر است
شیخ ما رفتارهای مذموم زیاد دارد که خوشبختانه در تاریخ ثبت شده است.

ولی ظلم ظلم است و وقتی پیرمرد را این طور می زنند و رحم نمی کنندُدل آدمی می گیرد.

بلندترین جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 00:56 http://www.bolandtarin.blogfa.com

منظورم این بود عزیز دل برادر
که آدمهای مشهور و مهم برای آدم های غیرمشهور و غیرمهم تلاش می کنند
ولی آدمهای غیرمشهوروغیرمهم تلاش نمی کنند قربانی میشند
وهیچ کس اززخماشون عکس نمیندازه

داستان تکراری شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 02:21 http://baharakmv2.blogfa.com

سلام. خوب خوب میبینم که حالا دیگه به ما اطمینان ندارید و فکر میکنید این چیز میز ها رو من مینویسم و میذارم تو وبلاگ باران اولا باران نمیذاره من به وبلاگ جانش دست بزنم. بعدم این نوشته ها اکثرا توی مجله عروسک سخنگو چاپ شده و اونا توی این بیست و یک سال دیگه دستشون اومده که کدوم نوشته رو بچه مینویسه و کدوم رو مادره بهشون میخواد قالب کنه... دیگه این که خودتون میدونید بچه که کتاب زیاد بخونه نطقش باز میشه و راحت صحبت میکنه. برای همین تو مدرسه هیچ کس زبونش رو نمیفهمه چون خیلی با ادبیات صحبت میکنه. اصلا بچه م در کل جهان نمونه است ولله این دفعه یه عکس از کمد کتابهاش میگیرم و میذارم تو وبلاگم یا وبلاگش که مطمئن بشین . البته اوایل همه اش حسنی و سیندرلا میخوند ولی الان به لطف حق تعالی افتاده تو خط آندرسون و آسترید لیندگرن و نیل گیمن و رولد دال و ... چقدر پز دادم. مردم. اگر مادر من هم همین چوری پز منو میداد که خیلی خوب بود... چقد دلم میخواست یکی به نوشته های باران گیر بده تا منم شفاف سازی کنم!!! بعد از خوندن این چرت و پرت های منو ویرایش کنید یکی یبیاد بخونه چی فکر میکنه

نه،سو تفاهم نشود.خواستم مطمئن بشوم می توانم با او دیالوگ برقرار کنم یا نه.بلاگ اسکای خلاف بلاگفا قابلیت ویرایش نظرات را ندارد.

قدیسه ی مست شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 02:33 http://www.terisa.blogfa.com

ما که با سکوت غریبه نیستیم
بر این ظلم هم سکوت
بر زخم روحمان هم سکوت بر مرگ اندیشه هایمان هم سکوت
این سکوت شاید آرامش قبل از طوفان باشد
شاید هم سکوت عادت...

هر دوی آنهاست.
اولی پر رنگ تر است

فندق شنبه 14 اسفند 1389 ساعت 03:05

سلام. بسی متاسف شدم برای پیرمرد محترمی که روزگاری رییس قوه قانونگذاری این کشور بود و حالا با او چنین میکنند.

پیرمرد نازنین ما روزی در دفاع قاطع از اصل ولایت فقیه مجلس را قهر آمیز ترک کرد،سالها بعد قابلیت او را از امامان شیعه بیشتر دانست.

درخت ابدی یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 12:03 http://etrenaltree.persianblog.ir

من خیلی مطمئن نیستم که مطالبات مسالمت‌آمیز قبلی به راهش ادامه بده. آروم آروم داره بحث خشونت جا باز می‌کنه. این خطر بزرگیه.‌

اتفاقا چندی پیش به خانم محبی چنین چیزی را می گفتم.می تواند به آنارشی هم بکشد

میله بدون پرچم یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 14:26

سلام
مهم این است که آدم روند مثبتی را طی کند وگرنه هیچ کس معصوم نیست...
راستی کتاب "مکتب در فرایند تکامل" را هم کنار کتاب های دیگر بگذار

سلام

روی کاغذ چنین است.رفتاریاجتماعی را نمی توان این گونه سنجید و مسیر کاملا مشخصی برایش متصور شد

نوشینه یکشنبه 15 اسفند 1389 ساعت 22:11 http://nargess777.blogfa.com

سلام با طرح شعار مرگ بر ... در هر جبهه ای مخالفم . همچنین با نامبردن اسم یک نفر به جای طرفداری از آزادی و حقوق مدنی .
نباید خودمان را گول بزنیم و موقتا از کسانی نام ببریم که بعدا می توانند ادعا کنند این جنبش برای سر کار آمدن ما بود و بس
سال 57 هم خیلی از شعار ها ی درست به نفع زنده باد ...مرده باد مصادره شد و نتیجه را دیدیم . آن که برایش شعار دادند متوهم شد و ملتی که شعار می دادند یادشان رفت برای چه زنده باد مرده باد میگفتند نتیجه شد این شعار : این گل پر پر ماست هدیه به رهبر ماست
واقعا چقدر حماقت در این شعار هست !

سلام
در کلیت حرف شما من مخالف نیستم.


نباید خودمان را گول بزنیم و موقتا از کسانی نام ببریم که بعدا می توانند ادعا کنند این جنبش برای سر کار آمدن ما بود و بس

من با این حرف موافقم،امیدوارم این طور تصور نشود که از طرفداران شیخ مان هستم.فقط می خواستم اشاره کنم که وقتی به رهبر جنبشی که سر و سری سی ساله با حاکمیت داشته این طور کنند تکلیف نوباوگان مردم مشخص است

ندا دوشنبه 16 اسفند 1389 ساعت 10:19 http://secondwindow.blogsky.com

خیلی وحشتناکه.
مشخص نشد این عکسها در چه سایتی منتشر شده است؟

پست بالاییت بدون نظر هست؟

من از وبلاگ آقای سید محمدی عکس را برداشتم.
بخش نظرات پست بالا را هم بستم.در این گونه مواقع حرفی برای گفتن ندارم

محمد سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 09:47 http://1dinosaur.persianblog.ir

سلام
خیلی عالی بود

امیدوارم که این طور بوده باشد

الی چهارشنبه 18 اسفند 1389 ساعت 14:02 http://elidiary.persianblog.ir/

غمین نباشی رفیق به کوهزده !

هنوز به کوه نزدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد