بیشترین تعریفی که من از آزادی خواندم و پسند کردم چنین چیزی بوده ست:" آزادی یعنی رهایی جستن یا داشتن از قوای قاهره جسمی یا ذهنی". اما قدرت چیست؟قدرت را غالبا ً چنین تعریف می کنند:" توانایی مجبور کردن دیگران یا چیزی خلاف خواست خودش".در کنار قدرت که بیشتر بر جنبه های عینی شمول پیدا می کند می توان از صور ذهنی نظیر اقتدار و ... هم نام برد.
با این حال ممکن است که چنین تعریفی قدری انتزاعی جلوه کند.به همین جهت بحث را این گونه ریز تر می کنند:آزادی های سیاسی،مدنی،اجتماعی،فردی،حقوقی و... تا بتوانند بحث را ملموس تر پیش ببرند و در ساحت های مربوط به هر رشته به آن بیشتر می پردازند و بحث ها و گفتمان های عریض و طویل در پی خودش دارد.
با این حال من بخش نمادین گفته ی ِ آلکسی دوتوکویل را مراد کردم.یعنی خود آزادی به معنای رهایی جستن از هرگونه بند کشیدن ذهنی و عینی ان چنان ارزشمند است که می تواند از رویاهای واجب عینی ِ بشری باشد.
خب ممکن است در ادامه بپرسید:خب که چی؟و یا باز هم بگویید در نهایت باز هم آزادی برای چه؟
می توان بحث را ریز تر کرد و گفته های عریض و طویل در مورد آزادی های مدنی در مقام مثال نوشت.با این حال من قدمی به پیش نمی گذارم !آزادی به همان سیاقی که دوتوکویل گفته شد ّای چه را در نظر من بر نمی تابد.آخر خط است
خب آدم آزادی رو برای چه چیز دیگه ای ممکنه بخواد؟ آزادی غیر از حق انتخابه؟
سلام آبجی
والا ارجاعت می دهم به گفته هایم در پاسخ به بانو پارسایی.ولی برای بسیاری آزادی می تواند مسائلی بسیار انضمامی باشد.برای بسیاری که در بحث های نظری چندان چیره دست نیستند و یا حال و حوصله ور رفتن با مفاهیم را ندارند مراد از واژه آزادی یا خواست آزادی مسائلی ملموس تر است:نظیر رهایی از حجاب اجباری.
این جمله رو زیاد شنیدم و همیشه بنظرم مبهم اومده! و بعد به فکرم رسیده شاید منظور سوء استفاده گران از آزادی باشه!
و گفتم شاید این جمله توی یه متن بوده و لازمه قبل و بعدش رو هم بخونیم! به نظرم باید برم سرچ کنم!
در هر صورت جدا شدن هر قسمت از متن آن هم این چنین فشرده و تنها در حد چند کلمه،شاید بیشتر بر ابهام بیافزاید و گره های فکری را افزایش دهد.همان طور که قبلا ً گفتم بخش نمادین گفته ی ِ دوتوکویل برای من بیشتر اهمیت دارد،وگرنه اگر بنا باشد بحث های نظری در این مورد صورت بگیرد،نخست اینکه من صلاحیت ِ به تفضیل شکافتن اش را ندارم و در وهله بعد معمولا ً باید متن آن چنان پرداخته شده باشد که مخاطب دستش بیاید که از چه و برای چه باید بحث کند،جملاتی چنین نمادین بیشتر سخن راندن از غم ِ دل است و رویا پردازی تا سخنی قابل اعتنای ِ تظری
چندی پیش که همراه تعدادی از دوستان در شمالستان بودیم و عازم دریا شده بودیم،یکی از دوستان از همان میان شهر لخت شده بود و وقتی گفتم لباس ها را زود کندی ! می گفت که بگذارم آزاد باشد !
در هر صورت از آن دست واژه هایی ست که علاوه بر این که منشا بحث های نظری فراوان بوده ست،بسیار هم مورد سو استفاده یا کژ فهمی قرار گرفته ست.
در مورد مثالی که زدم در یک کشوری که فضای و گفتمان باز بر آن حاکم است،اهل فن باید بنشینند و با تو جه به حدود و ثغور حساسیت فرهنگی ما نسبت به آن به بحث بنشینند.مسلما ً آزادی در کشور ما مطابق با حجاب اجباری نیست و دستمان کمی باز تر است،ولی در حد کشور های مثلا ً اروپای شمالی هم نیست.در قبایل بدوی برهنگــ.ی کامل هیچ ایرادی ندارد،ولی در سطح شهر حاضر شدن به آن صورت برخورد قانونی در پی دارد در بسیاری از کشور های غربی.
آزادی های فردی در هر کشور را معمولا ً ارتباطی نزدیک با فرهنگ حاکم بر آن کشور دارد
حرف حساب است .
اما جواب دارد .... آزادی برای چه ؟
سلام
جواب که نیست،سوال است !
بیشترین تعریفی که من از آزادی خواندم و پسند کردم چنین چیزی بوده ست:" آزادی یعنی رهایی جستن یا داشتن از قوای قاهره جسمی یا ذهنی".
اما قدرت چیست؟قدرت را غالبا ً چنین تعریف می کنند:" توانایی مجبور کردن دیگران یا چیزی خلاف خواست خودش".در کنار قدرت که بیشتر بر جنبه های عینی شمول پیدا می کند می توان از صور ذهنی نظیر اقتدار و ... هم نام برد.
با این حال ممکن است که چنین تعریفی قدری انتزاعی جلوه کند.به همین جهت بحث را این گونه ریز تر می کنند:آزادی های سیاسی،مدنی،اجتماعی،فردی،حقوقی و... تا بتوانند بحث را ملموس تر پیش ببرند و در ساحت های مربوط به هر رشته به آن بیشتر می پردازند و بحث ها و گفتمان های عریض و طویل در پی خودش دارد.
با این حال من بخش نمادین گفته ی ِ آلکسی دوتوکویل را مراد کردم.یعنی خود آزادی به معنای رهایی جستن از هرگونه بند کشیدن ذهنی و عینی ان چنان ارزشمند است که می تواند از رویاهای واجب عینی ِ بشری باشد.
خب ممکن است در ادامه بپرسید:خب که چی؟و یا باز هم بگویید در نهایت باز هم آزادی برای چه؟
می توان بحث را ریز تر کرد و گفته های عریض و طویل در مورد آزادی های مدنی در مقام مثال نوشت.با این حال من قدمی به پیش نمی گذارم !آزادی به همان سیاقی که دوتوکویل گفته شد ّای چه را در نظر من بر نمی تابد.آخر خط است
خب آدم آزادی رو برای چه چیز دیگه ای ممکنه بخواد؟ آزادی غیر از حق انتخابه؟
سلام آبجی
والا ارجاعت می دهم به گفته هایم در پاسخ به بانو پارسایی.ولی برای بسیاری آزادی می تواند مسائلی بسیار انضمامی باشد.برای بسیاری که در بحث های نظری چندان چیره دست نیستند و یا حال و حوصله ور رفتن با مفاهیم را ندارند مراد از واژه آزادی یا خواست آزادی مسائلی ملموس تر است:نظیر رهایی از حجاب اجباری.
این جمله رو زیاد شنیدم و همیشه بنظرم مبهم اومده! و بعد به فکرم رسیده شاید منظور سوء استفاده گران از آزادی باشه!
و گفتم شاید این جمله توی یه متن بوده و لازمه قبل و بعدش رو هم بخونیم! به نظرم باید برم سرچ کنم!
در هر صورت جدا شدن هر قسمت از متن آن هم این چنین فشرده و تنها در حد چند کلمه،شاید بیشتر بر ابهام بیافزاید و گره های فکری را افزایش دهد.همان طور که قبلا ً گفتم بخش نمادین گفته ی ِ دوتوکویل برای من بیشتر اهمیت دارد،وگرنه اگر بنا باشد بحث های نظری در این مورد صورت بگیرد،نخست اینکه من صلاحیت ِ به تفضیل شکافتن اش را ندارم و در وهله بعد معمولا ً باید متن آن چنان پرداخته شده باشد که مخاطب دستش بیاید که از چه و برای چه باید بحث کند،جملاتی چنین نمادین بیشتر سخن راندن از غم ِ دل است و رویا پردازی تا سخنی قابل اعتنای ِ تظری
این جمله شبیه "آزادی مثبت" آیزایا برلینه، یعنی استقلال در مقابل وابستگی به دیگران.
سلام درخت ابدی عزیز
راستش من هنوز هیچ یک از کتاب های آیزیا برلین را نخواندم.اظهار نظر نمی کنم
مگه برای چه چیز دیگه می‌شه خواستش؟
ظاهرا ً که همین طور است.
چندی پیش که همراه تعدادی از دوستان در شمالستان بودیم و عازم دریا شده بودیم،یکی از دوستان از همان میان شهر لخت شده بود و وقتی گفتم لباس ها را زود کندی ! می گفت که بگذارم آزاد باشد !
در هر صورت از آن دست واژه هایی ست که علاوه بر این که منشا بحث های نظری فراوان بوده ست،بسیار هم مورد سو استفاده یا کژ فهمی قرار گرفته ست.
در مورد مثالی که زدم در یک کشوری که فضای و گفتمان باز بر آن حاکم است،اهل فن باید بنشینند و با تو جه به حدود و ثغور حساسیت فرهنگی ما نسبت به آن به بحث بنشینند.مسلما ً آزادی در کشور ما مطابق با حجاب اجباری نیست و دستمان کمی باز تر است،ولی در حد کشور های مثلا ً اروپای شمالی هم نیست.در قبایل بدوی برهنگــ.ی کامل هیچ ایرادی ندارد،ولی در سطح شهر حاضر شدن به آن صورت برخورد قانونی در پی دارد در بسیاری از کشور های غربی.
آزادی های فردی در هر کشور را معمولا ً ارتباطی نزدیک با فرهنگ حاکم بر آن کشور دارد
آهان ..الان کَمَکی فهمیدم