مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

هفتاد و هفتمین

می دانم که نوشتن کلماتی چنین در دنیای وبلاگستان و کتاب خوانان وطنی که عمری را به شعر خوانی و خود شاعر پنداری گذرانده اند،چقدر خطرناک است،نخست بدین جهت که نفس چنین کلامی می تواند عده ی ِ بی شماری را - دست بر قضا از نزدیکان هستند - را برنجاند  و در مرحله بعد و کم رنگ تر،در روزگاری چنین دیگر زمانه ی ِ احکام کلی صادر کردند گذر کرده است.


با این حال من دل به دریا زده و رک و راست می گویم که دوستان من،نازنین ها،زیبا کلام ها !

بنده بعد از قریب به پنج سال وبلاگ خوانی و تعداد بی شماری بلاگ،بی اغراق دیگر با دیدن اشعاری که توسط شبه شعرا صادر می شود دل پیچه می گیرم،حالت تهوع تابم می دهد و پنجره را می بندم.


...


محض ارائه تجربه شاید بد نباشد بگویم که شاید نسبت شاعرانی که به کتاب فروشی آمدند در قیاس با کسانی که در حیطه های دیگرنظیر روان شناسی،فلسفه،انسان شناسی،جامعه شناسی و... بسیار بیشتر از بیست به یک است.یعنی به ازای هر بیست نفری که داعیه شاعر بودن دارند،ما حتی - چقدر شرم آور است گفتن اش - حتی یک نفر را نداریم که بتواند ادعا کند که در مضامینی که ذکرش رفت صاحب ادعاست.


آیا برای ایرانی جهان سومی که در منتها الیه پریشان فکری به سر می برد،زمان آن فرانرسیده که شعر را علی رغم جذبه بی نهایتش،کمتر جدی بگیرد و در ساحات فکری دیگر غور کند.


...


دوستان شاعر البته مختارند که همچنان اشعار جدیدشان را به نگارش در آوردند،و از غم روزگار بنالند که چرا درک نمی شوند،ولی بالاخره زمانی خواهد رسید که آسیب شناسی ِ مفصلی صورت گیرد که آیا تولید انبوه این حجم عظیم از شعر،در روزگار مدرن و استیلای خرد تحلیلی،تا چه حد به ضررمان بود وتا چه حد به سودمان،زمان مشخص خواهد کرد.







نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 دی 1390 ساعت 23:23

agha nagu sher kam beshe ! nagu sher nakhunin! begu chizhaye dge ham bekhunin! begu baghie zamineha maghful munde,k age monsef bashim hamin sheram mazlum vaghe shode...

من در هیچ جایی از متن نگفتم شعر نخونید،بلکه خواستار رو آوردن به باقی زمینه ها هستم.و در وهله دوم:آدمی از واقعیت به تصمیمات ذهنی روی آورد بهتر است تا تصمیمات خودش را به واقعیت به زور سنبه تحمیل کند.در جامعه ای که کتاب خوانده نمی شود گفتن اینکه جماعت غیر شعر هم بخوانید برابرست با یک چیز:خوانده نشدن چیزی که خواستارش هستید !

یک لیلی چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 08:29

سلام بر جناب محمدرضا خان
سالها قبل عقب ماندگی های چند جانبه جامعه ایران از گذشته تا حال و انبوه گنجینه شعر را کنار هم که می گذاشتم به این نتیجه می رسیدم که کاش به جای این همه شاعر پیدا و پنهان از ضعیف تا متوسط در زمینه های دیگر از صنعت بگیر تا کشاورزی و اندیشه و سیاست و غیره متفکر و فعال می داشتیم. چرا جامعه ما بیشترین میزان احترام را از گذشته برای آنانی قائل بوده که از دنیا دست شسته و احیانا شعر می گویند؟ تصادفا نعوذ با... این امر نسبتی با تنبلی ما ایرانیان در دنیا ممکن است داشته باشد خدای ناکرده ؟!!
این را هم اضافه کنم که از حق نگذریم هیچ چیز مثل یک غزل ناب آرامم نمی کند. تصور کنید بدون حافظ و مولانا زندگی می کردیم .... این همه تناقض ؟

سلام بر یک لیلی عزیز

البته با تمام کاسه وکوزه ها را شکستند سر شعر و شعرا موافق نیستم.آنها هم افرادی بودند و هستند محدود در زمینه و زمانه خودشان.چنانچه که ما نیز چنین هستیم.با این حال گمان می کنم - و یا دست کم توهم دارم - که اگر کمی سر را بالاتر بیاوریم و بتوانیم از بالا به فرهنگ خویشتن نگاه کنیم،شاید شعرایی که دائم کام به می داشتند و در شماتت دنیا سخن می گفتند و از زیبایی معشوق سخن می رانند،تا حد زیادی در محدود ماندن ذهن ما در این زمینه ها نقش داشته اند.


مگر نه اینکه که شاعر افسون گر است و شعر سلاح او؟و مگر نه اینکه خیلی ها را افسون شعر می گیرد؟

با این حال من جهت دور نگاه داشتن خود از افسون شعر دیگر مدت هاست که شعر نمی خوانم.البته گهگاهی به شعرهای دست چین شده با صدای گرم «سهیل نفیسی» گوش جان می سپارم،ولی جدی گرفتن اش هرگز.

...

شما را بابت خواندن اشعار حافظ و هم حسی با او تشویق و تمجید می کنم،و امید دارم که در حرف های سردرگم او دل نسپارید که ذهن خود را درگیر می کنید ! کم نبودند و نیستند حافظ پژوهانی که در هزار توی فکری او گیر افتادند.

...

یکی لیلی وبلاگی،ایمیلی،ردی و یا اثری ندارد؟!

مریم نگار چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 09:30 http://zanbil-m.persianblog.ir/

......برعکس..هرچه جامعه سمت و سوی علمی تر و تکنولوژیک تر میگیرد...نیاز به شعر و شاعری و روح نوازی بیشتر میشود...
....ولی موافقم که باید موازنه ای درست باشد حداقل..

همساده حداقل می گفتی نیاز به هنر... هر چند که گمان می کنم هر دو حرف یکدیگر را می فهمیم

نگارنده چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 10:50 http://30youngwoman.blogsky.com

فکر کنم شعر گفتن آسون تر از مطالعه در حوزه های فلسفه و جامعه شناسی و این چیزاست ...

الان بگو چی کار کنیم؟

حالا بذار فکر کنم؟

!

خیلی جدی گرفتی منو آبجی

محمد چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 12:23 http://www.sabz.parsiblog.com

البته شعر داریم و شعر!
خودم وقتی نوشته های بعضی از شاعران! جوان رو میخونم هنک میکنم و چند ساعتی طول می کشه که ذهنم آروم بشه! از این وضعیت خارج بشم.
از طرفی دیگر، شاعران جوان و خوش فکری هم هستند که شعرهای نابی سرودند که خواندن این شعرها واقعا لذت بخش هست.
فکر می کنم که اصرار زیاد به نوشتن متونی شعر گونه می تونه باعث بشه که این حوزه به یک "آشفته بازار" تبدیل بشه..

البته هر دوره ای شعر زمانه خودش را دارد و تعریف ذات انگار از شعر ارائه دادن موافق نیستم.با این حال به گمانم باید با این میل حیرت انگیز که زمان و استعداد بسیاری را به خودش جلب می کند تا حدی مقابله کرد

فانی چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 15:46 http://oldmidwife.persianblog.ir

اوه!
کجای کاری داداش؟
من تازه می خوام بزنم تو خط شاعری!
دیر گفتی جون فانی!

شما نقدا خبر می دادی می خوای بیای این طرفا یک گاوی و یا گوشفندی و یا دست کم مرغی یا حدقال توی این کسادی بازار جوجه ای ذبح می کردیم !

حالا یکی از شعرهاتو بگو دور همی گوش کنیم ببینیم چه کاره ای !

منیره چهارشنبه 21 دی 1390 ساعت 16:05 http://rishi.persianblog.ir/

حالا اگه مامان قول بده دیگه معر نگه میای مامانو بخونی ؟

اون گریه هه الکی بود ... برای دل کباب کنک .

مامان من چاکرتم.خداییش خوندم حال کامنت گذاشتنم نیست.ببین به همه کمتر می تونم سر بزنم شما که دیگه مادر مایی ما رومون سیاهه

الهه پنج‌شنبه 22 دی 1390 ساعت 01:01

اوج فاجعه شعر مزخرف نیست، اوج فاجعه شعر مزخرفیه که با یه صدای مزخرف تر و موسیقی(؟!) مزخرف تر به خورد ملّت داده شده باشه..
من باب مثال: "..بخاطر دلت که دریاست چشایی که تموم دنیاست.." !!

پ.ن. کی گفته "استیلای خرد تحلیلی"؟!

فاجعه اوج زیاد داره،ولی تا اونجا که من در خاطر دارم همین شعر هایی که اشاره کردی رو فقط میشه با همون تیپ اهنگ ها خوند.راستی خود شنونده هم حال و حوصله شخم زدن توی شعرش رو نداره.


...

من میگم !

الهام پنج‌شنبه 22 دی 1390 ساعت 12:52 http://dolfin222.blogfa.com

رفیق یه خواهش...
وقت نگارش خط چین هایتان را مرتب کنید حیف است.. که مغشوش بنظر می رسند...

سپاس بابت توجه.گمان می کردم در مورد متن هم ممکن است نظری داشته باشید.

یک رهگذر چهارشنبه 28 دی 1390 ساعت 14:27

آی دستت وفکرت دردنکنه برادر بابت این اظهارنظرافلاطونی.خیلی گوارابود.بعدازمدتهایه جا یه حرف حساب اساسی دیدم.مردیم از خلسه شاعری وجماعت خواب زده!تازه نمیشه هم حالیشون کردبابافقط باشعر وادبیات وروزنامه که نمیشه ره به جایی برد.ای دوستانی که داعیه میهن دوستی دارید،به خدا قبل از هر چیز به آگاهی علمی وفلسفی واقعی نیازداریم.

درخت ابدی شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 00:53 http://eternaltree.persianblog.ir

واقعا شاعران در زمانه‌ی عسرت به چه کار می‌آیند؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد