مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

هفتاد و پنجمین

در این  سرمای پاییز و زمستان،حتی زیاده از حد راه رفتن با تجهیزات کامل هم هولناک است و دست و دماغ را سرخ می کند،چه برسد به خوابیدن زیر برف و بارانش و در دمایی حول و حوش صفر.با این حال در یکی از پارک های در گذر، مردی را می دیدم که بر روی چمن های پارک بساط کرده و خوابیده،چند باری که از بالای سرش رد شدم پتو را بر روی سر خودش کشیده بود،تا اینکه یکبار با فاصله به پاییدنش نشستم،دیدم که بیدار می شود و با صبر و حوصله وسایل اش را جمع می کند و می رود... به کجا؟پی بدبختی اش و بیچارگی لا زمانش.


دیدنش برای یکی دو روزی حسابی پــــَــکـــَــرم می کند.اینکه من با دیدن ابرهای قرمز و باران طویل این ماهها،چقدر ذوق می کردم و زمان خواب پاها را به رادیاتورها می سایاندم و کم لباس می خوابیدم،و بینوایی باید سقف اش آسمان می بوده و نوای هم دم اش صدای بی صدای بارش برف؛که آیا فردا را زیر این برف خواهد دید؟


یادم افتاد که وقتی هم دبیرستان بودم با دیدن مردی که کنار راه مدرسه می خوابید،برای ده شبی روی فرش می خوابیدم تا شمه ای از درد او را بتوانم حس کنم.


...



پارسال وقتی زنی مشکوک به اعتیاد را دیدم که روی پل هوایی خوابیده،حس کردم که کاپشن نازیبایم که در خانه خاک می خورد بهتر است کار او را راه بیندازد تا اینکه در آن گوشه بپوسد،فردا شب اش رفتم به او بدهم که نبود و دیگر به آنجا سر نزدم.امسال تصمیم گرفتم به جای اینکه زانوی غم بغل کنم و غصه تو دلم کوت کنم،یکی از همین پتو ها و یا بلوز ها و یا هر لباس گرم کننده دیگری را که در خانه افتاده را بدهم به کسی و کارش را راه بندازم،زورم که نمی رسد گرمخانه تاسیس کنم و این قبیل افراد هم که کم نیستند،هر چند برای تعداد زیادی کارگر نیست،ولی ممکن است جان ِ یکی را دست کم بهتر حفظ کند،این گونه گمان می کنم که اثرش بیشتر است و از آه و ناله ردیف کردن راندمانش بیشتر.


...


حدس می زنم اگر به آن بی نوای قدیمی که برای هم دردی با او،شب ها روی فرش می خوابیدم ،بگویم که چنین کردم،چنین پاسخم بدهد:خــری عمو؟



نظرات 7 + ارسال نظر
الهه محمدی دوشنبه 12 دی 1390 ساعت 00:21

متأسفانه این نوع نگاه به شدت کم شده و همه فقط به فکر آسایش و راحتی خودشون هستن. یعنی اصلن جز خودشون کسی رو نمیبینن به طرز عجیبی!!

"کاری باید کرد"..!! چه کارو نمی دونم.. چون به شخصه ترجیح میدم از گرسنگی بمیرم تا از تحقیر شدگی زنده بمونم..

حرکات نمادینم که فقط دل خودمونو خوش می کنه؟ نمی کنه؟!

پ.ن. 1. من که ضبط نشدم و فقط کشف شدم!!
پ.ن.2. عزیزم، فک کن که پوکر بلد نباشم..

اینکه چقدر زیاد بوده و یا چقدر کم شده محل مناقشه ست !ولی من در انحطاط اخلاقی و یا زیر و زبر شدن هنجارهای اجتماعی - اخلاقی باهات هم نفسم

مهربان دوشنبه 12 دی 1390 ساعت 09:09 http://mehrabanam.blogsky.com/

اگر همه اینطور مثل تو فکر می کردند ... چه می شد٬
من هم این تصاویر زیاد روم اثر می ذاره و در اون لحظه هزار تا تصمیم گرفتم برای کمک کردن بهشون و پول دادن و لباس دادن و اینا... ولی دروغ چرا تا ازشون دور شدم و رسیدم توی خونه و کنار بخاری نشستم هر چی که دیده بودم و هر قراری که با خودم گذاشته بودم فراموشم شده...
ولی مطمئنم تو که به یاد اون مرد روی فرش خوابیدی حتما به تصمیم هات عمل می کنی

امیدوارم عمل کنم.من از اینکه حرفی بزنم و عمل نکنم سخت بیزارم

[ بدون نام ] دوشنبه 12 دی 1390 ساعت 23:35

ایکاش در هر فرد از این اجتماع این نگاه وجود داشت و ایکاش می شد که نوع نگاه رو آموزش داد

به سبک الهه:
پ.ن.1: من اومدم به طلب یاری شما به دنبال علت رسیدن خبر میگردی؟
پ.ن.2:شما با سربازان سایبری و گمنام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نسبتی دارین؟

خیر،بنده خیلی پیدانام هستم !

...

نه سروش،میگم منم هنوز کاری نکردم.یعنی به عمل کار بر آید و من اگر این را نوشتم و باز هم کاری نکردم در بهترین حالت زرت و پرت اضافه بوده و در حالتی بدبینانه آبرو خریدن برای خودم.تعارف که نداریم.

soroush.h.b دوشنبه 12 دی 1390 ساعت 23:37

ببخشید نظر قبلی مال من بود اما یادم رفت اممو بالای برگه بنویسم.
اما استاد شما لطفا تصحیح کنین

محمد سه‌شنبه 13 دی 1390 ساعت 11:05 http://www.sabz.parsiblog.com

این شیوه برخورد نشان دهنده قلب مهربان و رئوف شماست.(واقعا بدون اغراق دارم میگم).
من فکر می کنم در برخورد با این افراد 2 موضوع را باید در نظر داشته باشیم:
1- در گیری ذهنی و عاطفی در مورد این افراد نداشته باشیم.( ذهن مارو تا مدتها به خودش مشغول نکنه)
2- اطمینان داشته باشیم که از کمک کردن ما سوء استفاده نمی کنند. (مخصوصا در مورد افرادی که معتاد هستند)

سلام.

لطفا شرمنده ام نکنید.

موافق نیستم به یک دلیل:
هر عمل مرهون تصمیم گیری های عصبی ست و تصمیم گیری ها مرهون درگیری های عقلانی - عاطفی ما.هر چه درگیری ما بیشتر عمل گرایی هم بیشتر می تواند باشد.البته رابطه ای خطی ندارد و برای سهولت این مدلی می گویم

...

من راضی ام سو استفاده کنند ولی بدبخت ها واقعا این مشکلات را نداشته باشند

منیره چهارشنبه 14 دی 1390 ساعت 16:12 http://rishi.persianblog.ir/



مامان هستم ها !به جان خودم رسیدم.ولی خب انگار دیر بود.شرمنده

بابک اسحاقی پنج‌شنبه 15 دی 1390 ساعت 10:45

درست حدس زدید قربان ما اصالتا طالقانی هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد