مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

شصت و پنجمین خواب

ساعت دوازده و بیست و چهار دقیقه ست،و من تازه شام خوردم و نشستم پای نت و نمی دانم با این وقت کم با وبلاگستان چه باید کرد؟پاسخ کامنت ها را داد؟می نشینم و چند تایی را پاسخ می دهم و دیگر تاب ندارم.چشمانم خسته شده و چایی هم سرد.متنی بنویسم؟اتفاقا امروز در مترو و تاکسی ایده های خوبی به ذهنم رسیده؛ولی وقتی فکرش را می کنم که وقتی کم تر خوانده می شود و نیستم که پاسخ بدهم،دمغ می شوم و منصرف از نگاشتن اش.


امروز به پیش یکی از دوستانم رفته بودم،فعال تا حدی سیاسی و اجتماعی سابق که حالا پخش ابزار دارد،او هم از بازار گله داشت و گله از تولیدی های داخلی و وارداتی که انگار مرز بردار نیست از کشور برادر:چین.


از نظر استرس و ترس و... وضعیتم الان بد نیست،بازار کار خراب است،دانشگاه همچنان روی هواست و چند مشکل دیگر در گوشه و کنار که می توان بر آنها فائق آمد و چندان ویرانگر نیست (نسبت به همین روزهای قبل).بعد به این فکر می کنم وقتی آینده اقتصادی مملکت هر روز افقی نکبت تر را نشان می دهد،طرح و برنامه ریزی های اقتصادی تا چه حد تکیه بر باد است.


من تقریبا و تحقیقا تصمیم ام را گرفتم،کار دولتی نخواهم رفت و نمی خواهم زرت و پرت ها و کاسه لیسی های هیچ مدیر و همکاری بالای سرم باشد،می خواهم آقای خودم باشم و خودم گلیم ام را بالا بکشم و بروم سراغ علاقه خودم.نمی خواهم آخر ماه نوس نوس کنم که بخت رخی نشان بدهد و مبلغی ثابت را بگذارند کف دستم و این از حقوق این ماه،وقتی می بینم دسته دسته تخبگان مملکت یا هرز می روند و یا عزم هجرت.



با این همه و با این بازار خراب و اقصاد کشوری ِ افتزاح، و در نهایت تحریم هایی که روز به روز حاشیه نشین ترمان می کند،نقدا ً بویی جز جان ِ کم حاصل کندن به مشام ام نمی رسد.

نظرات 13 + ارسال نظر
ن . د. ا پنج‌شنبه 3 آذر 1390 ساعت 09:39 http://bluesky1.persianblog.ir

اومدم بهت بگم چرا جواب های کامنتای مارا نمیدی؟ دیدم اینجا خودت توضیح دادی
اما باز برام سواله چرا اینقد رفت و امدت به بلاگستان کم شده؟ یه زمانی خیلی اکتیو بودی. من خودم از اون وبلاگهایی بودم که دو سه تا کامنت اول هر پستم تو بودی. البته اون روزا اینقد لینک نداشتی. معلومه دیگه وقت ما را نداری. اما کلا نفهمیدم چرا اصلا وقت نداری. کار می کنی اون موقع بیکار بودی؟ درس می خونی؟ که اگر داری درس می خونی که باید یه فکری به حال خودم کنم که در بست در اختیار بلاگستان شدم.

نه آبجی این طوری فکر نکن که برای شما وقت ندارم.من کلا از لفظ "وقت نداشتن" بدم میاد.من کلا وبلاگستان کم میام.هم درس می خوانم و هم کار می کنم و هر دو وقت گیر و خسته کننده.هر شب زودتر از ده نمی رسم خونه،در بهترین حالت.البته می دانم باید تاوان اهدافی که داریم را بپردازیم و غر نمی زنم.آن هم شرح درد و دل بود،همین

منیره پنج‌شنبه 3 آذر 1390 ساعت 18:57 http://rishi.persianblog.ir/

سلام پسر همیشه خسته ام ! اوضاع مملکت رو میشه از وبلاگ تو هم دریافت .. پسری که همیشه خندان بود و مشکلات در برابرش کلاه از سر برمیداشتند حال جواب دادن به دوستان رو نداره .. ای گل بگیره در حکومتی رو که بید مجنون رو به مترجم دردها و مترجم رو به غرولند کن ها پیوند داده ..
الهی این خراب شده روزی آباد بشه...
یه آمین بگو ضرر نداره .. یک کلمه جواب بنویس آمین .. تا زحمتت کم بشه و بگیری بخوابی .

فانی پنج‌شنبه 3 آذر 1390 ساعت 22:18 http://oldmidwife.persianblog.ir

هی!
من از وقتی زنگ خورده تو حیاط پشتی منتظرتم ها!

فانی من وقاعا نمی دونم سر کار گذاشتی ما رو یا واقعا این میون مشکلی هست.نمی دونم آفلاین های من دستت رسیده؟و اگر رسیده چرا هیچ کدوم رو جواب ندادی؟

بار آخر در فکر بودم که بیام گرت و خاکی به پا کنم و سر و صدایی به پا که گفتم نقدا خودم رو کنترل کنم.در هر صورت جواب آفلاین ها و نظرات مسنجری ما رو هم بدی بد نیست دختر!

قبل از اینکه بنای وبلاگستانت رو از پای بست بـــِــکـــَــنیم !

پرچونه جمعه 4 آذر 1390 ساعت 01:45

بنویس
بنویس و هراس مدار
از آن‌که غلط می‌افتد.
بنویس و
پاک کن
همچون خدا که هزاران سال است
می‌نویسد و پاک می‌کند
و ما هنوز زنده‌ایم
در انتظار پاک شدن
و بر خود می‌لرزیم


تو اوضاع م.م.لکتی ما که آدم ها از فردای اقتصادیشون خبر ندارن
همون بهتر که تو کار دولتی وارد شن
حداقل خیالشون از بابت حقوق ماهیانه راحت باشه

محمد جمعه 4 آذر 1390 ساعت 08:18 http://sabz.parsiblog.com

خستگی انگار یک بخش مهم از زندگی ما شده و حالا حالا هم ادامه داره! در مورد کار اداری هم، به نظر میرسه توی همه ادارات دولتی این شرایطی که اشاره کردید نباشه. البته، اگر فضایی برای کار مستقل باشه خیلی خوبه، و دیگه کار اداری چرا؟
با نشاط باشید...

نگارنده جمعه 4 آذر 1390 ساعت 11:31 http://30youngwoman.blogsky.com

برادر جان من خیلی دوستدارم که کامنت هان پاسخ داشته باشند ولی وقتی نمی تونی چه کنیم دیگه ..همینه که هست ...

شاعر میگه:
وفاکنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن

البته من این کار رو به حساب ملامت نمی ذارم ها ..بهت حق میدم..

نگارنده جمعه 4 آذر 1390 ساعت 11:39 http://30youngwoman.blogsky.com

ببین یه پیشنهاد هم دارم ..بیا یه سیستم میان بر درست کنیم

مثلاً:
. یعنی سلام
- یعنی حرفی ندارم
: یعنی خوبم
؛ یعنی سرم شلوغه ولی حالم خوبه
= یعنی حالم بده
# یعنی مخالفم باهات 100%
+ یعنی لایک به حرفت
! یعنی واقعاً؟؟؟؟ باورش سخته
( ) یعنی مخلصیم
& یعنی اوضاع قمر در عقربه
@ یعنی دورت بگردم

راستی علامت ها رو با ^ از هم جدا کن که قاطی پاتی نشن

اینجوری میتونی با صرف کمترین زمان به هوادارنت نشون بدی که حواست بهشون هست ...

برو حال کن

انا جمعه 4 آذر 1390 ساعت 18:29 http://www.persianblog.ir

سلام.فکر کنم شصت رو اینجور مینویسن نه شست.

فانی جمعه 4 آذر 1390 ساعت 20:32 http://oldmidwife.persianblog.ir

هی!
راست می گی!
بابا بیا گرت و خاکه رو راه بندازیم!
خیلی حال می ده به مولا!
برادرم من همه رو جواب دادم خدا شاهده.احتمالا کار کار دستای پشت پرده س!

پیانیست یکشنبه 6 آذر 1390 ساعت 17:12 http://baharakmv21.blogsky.com

جلوی چشم من با هم قرار میذارین؟ الان خودمو میکشم. فضول هم خودتونین. گفته باشم...
جی میل خرابه از هم ناراحت نشین.

مهدی پژوم دوشنبه 7 آذر 1390 ساعت 10:43 http://mahdipejom.blogsky.com

سلام نازنین...
سپاس گزارم...

نگارنده سه‌شنبه 8 آذر 1390 ساعت 23:24 http://30youngwoman.blogsky.com

خب وقت جواب دادن که نداری ..ففط یه جوری ما رو خبر کن که خوبی .. همین ...

پیشی چهارشنبه 9 آذر 1390 ساعت 08:09 http://pishinebesht.blogsky.com

آینده ی تاریک، حال خراب، گذشته ی سیاه ... خوشبختی قصه ای فراموش شده است در مرزهای این سرزمین ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد