مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

شصت و چهارمین خواب

با جدی تر شدن بحث حمله نظامی به ایران، کم کم بحث هایی با مضمون مشابه جای پای خود را به بحث های گروهی ما نیز باز می کند.نگرانی اول بدین جهت که جدای از اینکه لطمات جدی به خاک و احساس نسبت به آن می زند،این بیم را دارد که آینده را تیره و تار جلوه می دهد.نگرانی دوم (خاصه برای ذکور جماعت) ترس کشیده شدن و رفتن اجباری به جنگ با نیروهای خارجی باشد.در چنین شرایطی بررسی اینکه در صورت وقوع چنین جنگی،تکلیف ما چه خواهد بود،ضروری می نماید.


نظر شخص خود ِ من بر روی فرار از هر گونه جنگ و هیچ گونه مقاومتی نکردن مساعدتر است.این طور که از ظاهر کــــُـــری خواندن های طرفین پیداست،مسئله دعوا بیشتر به جهت ماجراجویی های ایران در انرژی هسته ای و صحنه سیاسی خاور میانه ست.پیداست که مراد از ایران حکومت و یا در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ست و باز اگر مجاز به این فروکاست باشیم،در صورتی رخ دادن جنگ،دعوا بیشتر بر سر آرمان ها و حرکات جمهوری اسلامی و کسانی ست که ادعای نمایندگی از جامعه جهانی را دارند.


من به عنوان شخصی که هیچ گاه در این حاکمیت احساس شهروند بودن نکرده ست و بر این گمان بوده که رفتارها و سیاست ها بیشتر بر روی منفعت و خواست گروه حاکمیت استوار بوده تا نفع ملت،خیلی آرام و آهسته پای خود را از این جنگ کنار خواهم کشید.دیگران آزادند که چنین چیزی را به عنوان ترس و بزدلی تعبیر کنند.



آن سوی قضیه هم به نظر چندان تیره و تار تر از حال به نظر نمی رسد.تردیدی نیست که در صورت بروز جنگی بزرگ،اولین چیزی که سقوط می کند طبقه حاکم است و چنین چیزی می تواند جدای از آشوب ها،هجرت کلان برخی از مردم را به همراه داشت باشد.دو نکته:یک اینکه به نظر نمی رسد که وضعیت فعلی هم چندان سامان مند باشد،نکته دوم اینکه همین حالا هم بیش از چهار میلیون نفر از مردم این خاک به دلیل برخی محدودیت ها به تبعیدی خودخواسته و یا اجباری تن داده اند،حتی بر فرض استیلای نیرویی بیگانه می توان تصور کرد که برخی از محدودیت ها رفع خواهند شد و با بازگشت برخی،قدر مطلق مهاجران از این بیشتر نخواهند شد.استیلای انگلستان بر هند،آنچنان هم که تصور می شد تیره و تار نبود و برخی از رفتارهای مدرن بیرتانیا مآب را در آن کشور نهادینه کرد.شاید چنین چیزی به وهم شبیه باشد،ولی گمان نمی کنم که حمله ایالات متحده و باقی شرکا به افغانستان و عراق و... ضرری بسیار بیشتر از طالبان و صدام به آن کشورها می زد.ناتو و لیبی که جای خود دارد.


البته بررسی بند آخر نیاز به این دارد که بیشتر بر رویش فکر کنم،ولی برای بسیاری از شهروندان این خاک که مطرود طبقه حاکم هستند،آیا روی کار آمدن مشی حکومتی ِ دیگری،وضع را باز هم بدتر می کند؟


نمی دانم.


نظرات 14 + ارسال نظر
سعید پرشین سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 14:28 http://bia2persian.blogsky.com

وب پرباری داری اگه دوست داشتی منو لینک کن و عین همین مطلبو تو بخش نظرات وب من بزار که تورو لینک کنم مرسیییییییییییییی

با نام ۞ پرشین کلوپ ۞ لینک کن.......................

راستی قوانینتو تا آخر خوندم؛ خیلی سخت گیریولی در کل باحال بود

لطف داری رفیق شفیق!

مهدی پژوم سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 16:06 http://mahdipejom.blogsky.com

سلام رفیق...
چنگی به دل نمی زند نظر دان ام این جا. مطابق روال با سطر سطر آن چه نوشته ای موافق ام که هیچ، گویی باز از زبان ات حرف های ام را می شنوم.
متاسفانه اپوزیسیون سبز رنگ ما به جای آن که فرصت پیش امده را دریابد هم چنان بر تصور جهان گشایی مغولانه پای می فشرد. گویی هنوز می خاه اند بیای اند و کیان نداشته را به تاراج ببرند که این گونه جزع و فزع می کن اند که آی جنگ و ای ویرانی و نابودی. این ها که هست اند از هر بیگانه ای بیگانه ترند و از هر یغماگری بی رحم تر. که نه مال مان مانده نه نامو س و شرف و حیثیت انسانی.
هنوز بر قوم و قبیله متعصب اند و گویی این جلادان وطنی از آن ها که می آی اند خون شان رنگین تر است و ارج شان والاتر. این سوغات اندیشه کسانی ست که هنوز می نازند به این که ایران شان مستعمره بیگانه نبوده. چنان که گفت اید نمی دان اند که این مستعمره نبودن چه فرصت ها سوزانده و چه آتش ها بر خرمن شان زده.
دل خوش و چشم انتظار بازگشت پادشاهی وطنی اند که کوس کورورش و داریوش می زن اد. بگذارشان تا بیاید...

به هر حال امید آخرین چیزی ست که از بین می رود.بگذار دلشان خوش باشد

الهه محمدی سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 16:27

بنده به عنوان شخصی که ارتباط خوبی با دستگاه حاکم نداره، از همون حقوق شهروندی حداقلی که افراد به اصطلاح عادی برخوردارند هم برخوردار نیست، خودم رو محق می دونم رو این پست نظر بدم!!
واقعن وضع ما با عراق و امثالهم متفاوته..
ببین دوست وبلاگ صاحاب عزیز، دقت کرده باشی اینا بدشون نمیاد گرد و خاکی بلند بشه و مشکلات داخلی رو هم بندازن گردن اون.. بعدم اینکه اینا به لحاظ نظامی خیلی ضعیف به نظر نمیان و تو جنگم هرچی بیش تر بزنی، طبیعتن بیش تر می خوری!! مگه "دفاع" ِ "مقدس" نبود!! بماند که چقد دفاع بود و چقد مقدس.. همیشه دود کارای نسنجیدشون بیش تر تو چشم کی رفته؟ مردم، یا طبقه ی حاکم؟!
نکته ی بعد اینکه بحث حمله ی نظامی چن ساله رو میزه؟ تا حالا حمله نکردن، یعنی بعدن حمله می کنن؟! جای شک نیست؟! کی بیش تر تمایل به جنگ نشون می ده؟!
بعدم تا کی این اشتباه رو تکرار کنیم که اینا برن، مهم نیس کی بیاد، بدتر که نمی شه!! اتفاقن که شده، که همیشه می شه!!
به شخصه ترجیح می دم این حکومت از درون خودش نابود، اصلاح،.. بشه نه با جنگ یا انقلاب مثلن. شاید بشه گفت نظریه مقدم است و جامعه قابل تغییر.. اما کجاست نظریه کارآمدی که واسه این فرهنگ پرداخته شده باشه؟
البته نظرم نتیجه گیری کلی نبود، فی البداهه اینا به ذهنم خطور کرده.. حرف آخرم این می شه که: منم نمی دونم!!
پ.ن. عین مطلبو تو نظرات وبلاگش نذاری، بالله که ظلم کردی !!

حالا بنده وقتی شما رو دیدم بیشتر صحبت خواهیم کرد.ولی من می تونم سر حرف هایی که زدم بحث رو ادامه بدم.من البته موافق جنگ نیستم.به هر میزان که راه برون رفت از این وضعیت ساده تر باشه و کم هزینه تر من خوشحال تر.ولی وقتی لوکوموتیوی داره به بیراهه میره وترمزی هم در کار نیستُمی توان حدس زد که آخر مقصد کجاست.این جاست که این بحث پیش میاد:کدام تصادف صدمه کمتری دارد؟

رضا فتوحی سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 18:39 http://negasht.blogsky.com

با نوشته ات موافقم اما می خواهم از منظر سبزهای مخالف جنگ هم به موضوع نگاهی بیاندازیم. فرض کنیم که همه با جنگ مخالفیم و هر آنچه در توان داشتیم به کاربستیم که از آن پیشگیری کنیم.(که در خلال جنبش اصلاحات و جنبش سبز واقعا کوشیدیم که راهی معقول و کم هزینه برای برون رفت از این بن بست بیابیم) اما به هر روی کار به جایی رسیده که جنگ رخ داده. حال چه می توانیم بکنیم؟
1- می توانیم مقاومت کرده از یک سو زمان جنگ را طولانی و خسارات آن را افزایش دهیم و از سوی دیگر تاثیر کمتری بر ساختار برآمده از آن بگذاریم.
2- راه دیگر بی طرف ماندن در جنگ (تاکید می کنم بی طرف) است که در فرصت مناسب تاثیر مورد نظر را بگذاریم.
این روزها که به واسطه مهاجرتم فرصت یافته ام تا در تاریخ معاصر آلمان دقیق شوم. رفتار دولت ملت آلمان در پذیرش شکست و اجتناب از شعارهای احساسی استقلال طلبانه و حرکت در مسیر توسعه همسو با جهان را به غایت تحسین برانگیز می یابم. حرکتی که به تدریج استقلال، توسعه و آزادی را از دل جنگ و حکومتی فاشیستی برایشان ارمغان آورده است.

قربان آدم چیز فهم.من هم از رفتار مردم آلمان پس از جنگ جهانی دوم راضی هستم !

اما همین مردم کارنامه آنچنان درخشانی در پس ِ جنگ جهانی اول.البته تمام این صحبت ها قابل بسط هستند.اینکه روح حاکم بر زمانه چی بود،روان شناسی اجتماعی آن مردم در آن زمان،رویکردهای رادیکال و فاشیستی حاکم بر آن مردم و...


بحث بر سر این است که ما در مقام مردمی که در این خاک قرار داریم و این شرایط فعلی خود و حکومتمان است،در صورت وقوع جنگ چه باید بکنیم.من گزینه دوم شما را بیشتر می پسندم.

بلندترین سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 21:23 http://www.bolandtarin.blogsky.com/

می دونی اصولا من باتو موافقم و بحثی توش نیست
منتهای مراتب اون دسته از دیگران بیجا می کنند به تو بگند بزدل
فکر کردی هر چیزی که بشه باز میشه با سرودهای آهنگران از یازده ساله تا هفتادساله پاشند برند تیکه تیکه شند که بعد...لا اله الا لله
فعلا که باید مواظب باشیم اگه کسی اومد ملت واسشون خیابونو گلکاری نکنند و آب زنید راه را نخونند
والللله

ن . د. ا سه‌شنبه 24 آبان 1390 ساعت 21:43 http://bluesky1.persianblog.ir

دیگه فکر نمی کنم جنگ تن به تن رخ بده. اگه جنگی بشه موشکیه. یعنی طرف از کشور خودش نشسته یه موشک بی شرنشین میندازه اینجا. تو هم چه جونتو دوست بداری چه نه یا می میری یا نجات پیدا می کنی

نگارنده چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 09:14 http://30youngwoman.blogsky.com/

خدا نکنه ... نگو بابا !!!!!! اصلاً من نمیخوام بهش فکر کنم

البته مطمئنم اگر جنگ بشه، به قدری درد و رنج زیاده که یه مترجم هم نیاز دارند حتماً، تو یا باید تغیر شغل بدی یا اینکه قایم بشی یا اینکه واقعیت رو بپذیری و بری جنگ و نقش خود رو به عنوان یه ترجم ایفا کنی

نگارنده چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 09:27 http://30youngwoman.blogsky.com/

راستی من مترصد این هستم ه قبل از بروز جنگ فرار کنم!!! به معنای واقعی کلمه فرار کنم و از این مملکت برم !!!! پس دسته جمعی برم دعا کنید که یه پذیرش از هر گوشه این دنیا شده بتونم بگیرم

در ضمن گور بابای هر کس که به من بگه بی غیرت، وطن فروش، ترسو، بزدل، فراری و .... برن خودشون هرچی شجاعت دارند خرج کنند

میله بدون پرچم چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 13:21

سلام
دیگه چندان نیازی به حضور فیزیکی ما نیست ... پس با خیال راحت کنار می ایستیم و اگر زنده موندیم عاقبت کار را می بینیم!!!

پیشی پنج‌شنبه 26 آبان 1390 ساعت 09:40 http://pishinebesht.blogsky.com

نه عرق ملی دارم و نه دغدغه ی خاک ... دغدغه ی من "مردمی" ست که پیش از هر چیز انسان هایی با حق زندگی اند. نمی دانم آزادی میانه ای با ایثار جان دارد یا نه، اما افسوس می دانم هیچ جنگی کشته شدن کودک گرسنه ی ناامیدی را توجیه نمی کند ...

ن . د. ا جمعه 27 آبان 1390 ساعت 10:44 http://bluesky1.persianblog.ir

یه جایی خوندم تو وبلاگ تو یه اهنگی پخش میشه. من که چیزی نمی شنوم

پیاده شنبه 28 آبان 1390 ساعت 00:50 http://piade87.blogfa.com/

هر چی باشد و هر چی بشود، من فکر نمی کنم که به سن ما قد بدهد
ما، حالا حالاها توی این کثافتکاری ِ مزمن دست و پا می زنیم

نوشینه دوشنبه 30 آبان 1390 ساعت 23:52 http://nargess7.blogfa.com

جنگ به هر دلیلی خانمان براندازه و شرکت در آن یعنی بازیچه دست سیاسیون شدن

منیره پنج‌شنبه 3 آذر 1390 ساعت 18:53

بشین نگاه کن و بنویس پسر جان !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد