مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

پنجاه و نهمین خواب

وقتی به مرگ بگیری به تب هم راضی می شوی.وضعیت این روزهای من چنین است.حالتی مــَرد افکن نیست،ولی به شدت فرسایشی ست.دیروز در آن حد سیگار کشیده بودم که صبح،زمان بیدار شدن در دهانم طعم تلخی سیگار را احساس کنم،بوی سیگار مانده ای که از ریه بلند می شد و در مـــَـشام ام می پیچید.


امروز بدنم - و مخصوصا ً کف دستانم - به شدت عرق می کرد و لحظه به لحظه قلبم تیر می کشید.بی هدف راه می رفتم و پایم را روی زمین می کشیدم.به زمین خیره می شدم و یکایک مشکلات را می شمردم.حتی زمانی هم که کارم تمام شد بی هدف قدم زدن تازه در خیابان ها آغاز شد.در اوج بی رمقی امروزین،به یکی از یاران پیامکی دادم که دیدم حال او نیز تعریفی ندارد.همگی ویران.


...

اگر موسیقی زبانی جهانی باشد،حال این روزهای خودم را این گونه احساس می کنم.


[کلیک]