مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

مترجــم دردها

هر آنچه سخت و استوار است،دود می شود و به هوا می رود

پنجاه و ششمین خواب

فقط می توانم بگویم که تک تک سلول های بدنم بی تاب بود برای دیدن دریا.ده سالی از آخرین باری که موج دریا را حس کرده بودم می گذشت.شمال رفته بودم ولی دریا نشده بود که خوشبختانه این چند روز محقق شد.


می دانم که در دوره و زمانه ای که چند ساعته می توان چندین هزار کیلومتر از خانه و کاشانه دور شد،دویست کیلومتر جا به جا شدن سفر محسوب نمی شود.اما برای من همین نفس کشیدن در هوایی مرطوب تر و مردمی با فرهنگی کمی متفاوت تر،یک جا به جایی در حد سفر است و ارزش نوشتن سفر نامه را دارد.


سفرنامه این سه روز شمال بودن و گشتن را می نویسم در بلاگ بعدی.پاسخ کامنت های بلاگ پیشین را هم به بزرگی خودتان ببخشید.به معنای واقعی کلمه هلاکم هلاک!